دوشنبه ۲۰ اسفند
|
دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی
آخرین اشعار ناب ابراهیم حاج محمدی
|
های و هویی در آسمانها بود، رعد بر خود مهیب می پیچید
هر چه گل بود زود می پژمرد، خار بر گل أُریب می پیچید
شیطنت ها که از بشر سر زد، پای در گل شدند آدم ها
شعله ور گشت آتش عصیان، در جهنم لهیب می پیچید
ضجه ها بود فاش تر از پیش ناله ها دلخراش تر از پیش
وای در گوش جان انسان ها ناله ی نی عجیب می پیچید
رود ها تر دماغ اگر بودند در گلستان گلی نمی پژمرد
گل ز شادابی اش مگر آنی روی از عندلیب می پیچید؟
خشم دژخیم روزگار از بس باغ ها را به داغها سوزاند
کوه حتی در استواری ها ، برفرازش نشیب می پیچید
خشکسالی به جان باغ افتاد ، بس که باران کنسک می بارید
رود اگر رو به گلشنی می کرد،راست می رفت و شیب می پیچید
دخمه ای بود و صد عسس درآن سینه می شد قفس ،نفس در آن ،
حبس شاید از آن سپس در آن، محبس « أم مَّن یُّجِیب » می پیچید
ساحلی ها خدا خدا کردند رحمت حق نصیب انسان شد
زل به دریا زد آسمان ناگاه، موج بر خود نجیب می پیچید
بر نیستان نهیب زد طوفان ، «خیزران » را به جان شرر افتاد
تاک بی تاب بر خودش لرزید ، نسخه اش را عجیب می پیچید
پا به دنیا گذاشت ذالنوری که جواد الأئمّه اش خوانند
گل به دامان دشتها رقصید ، بوی گل دلفریب می پیچید
سینه اش رعد اگر ستبر افتاد تیرگی در نهاد ابر افتاد
نسترن دلنواز می رقصید، باد با فرّ و زیب می پیچید
یاسمن می گرفت از او نکهت، شور مستی به یاد باد افتاد
هر کجا پا نهاده می دیدند ، در فضا عطر سیب می پیچید
می گرفت از جمالش ایمان، جان ، جود از او به وجد می آمد
غنچه را سهره قلقلک می داد، عطر گل بی رقیب می پیچید
حضرت مستطاب عشق آمد ، ضجّه زد در مغاک خاک ابلیس
در فراسوی سنبلستان ها، ضجه اش نا شکیب می پیچید
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام استادبزرگوارم
مثل همیشه عالی